-
-
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
-
دل پر از درد است. آه که شفابخشی نیست! از درد تنهایی، جانم به لبم رسیده است، بهر خدا همدمی به من نشان دهید!
-
-
-
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
-
چه کسی میتواند از روزگار بیثبات، انتظار آسودگی داشته باشد؟ ای ساقی! پیالهای شراب به من بده تا بواسطه آن لحظهای آسوده باشم.
-
-
-
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
-
به شخص دانایی گفتم: «حال ما را ببین» او خندید وگفت: «روزگاری سخت، کاری عجیب، و دنیایی آشفته»
-
-
-
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
-
به خاطر آن زیباروی اهل چگل، در چاه شکیبایی، دارم میسوزم. پادشاه ترکستان اصلا به فکر حال ما نیست، کسی مانند رستم کجا پیدا میشود؟ (که همانگونه که بیژن را از چاه افراسیاب نجات داد، مرا هم نجات دهد.)
-
-
-
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
-
در راه و رسم عشق ورزی، آسودگی و آرامش، بلا به شمار میآید. دلی که که با درد تو مرهم میخواهد، آزرده باشد ( کسی که انتظار دارد با گرفتار شدن به درد تو، از درد دلش کاسته شود، آزرده و ناامید خواهد شد).
-
-
-
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
ره روی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی
-
کسانی را که کامروا هستند و راحتی و آرامش دارند، در محله رندان راه نمیدهند. برای راه یافتن به این محله، باید راه رو بود و دنیای خود را سوزاند نه اینکه خام و بیغم باشی.
-
-
-
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
-
انسانیت در این دنیای پست به دست نمیآید. باید دنیایی دیگر ساخت و آدمی را از نو آفرید. (اگر میخواهی به مرتبه والای انسانیت برسی، باید از دنیای مادی دست بکشی و دنیای دیگری برای خودت بسازی تا به انسانی تازه تبدیل شوی)
-
-
-
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
-
برخیز تا دل بسته آن ترک سمرقندی شویم. که بوی خوش او، یادآور عطر خوش رودخانه مولیان است.
-
-
-
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
-
عشق آنچنان بینیاز است که گریه حافظ در پیشگاه آن ارزشی ندارد. چرا که در برابر دریای عشق، همه دریاهای عالم به ناچیزی یک قطره شبنم هستند.
-
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/سینه-مالامال-درد-است-ای-دریغا-مرهمی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
دانلود متن شعر زیبای حافظ
از میان تصاویر زیر، عکس نوشتهی این شعر را انتخاب نمایید:
مرهمی
- مرهم
- داروی نرم که برجراحت بندند.
مالامال
- مالامال
- پر، لبریز، فراوان
دریغا
- دریغ
- افسوس
- مضایقه
سپهر
- سپهر
- آسمان و به معنای مجازی تقدیر و سرنوشت
جامی
- جام
-
- پیاله آبخوری، پیاله شرابخوری
- آیینه شیشهای، شیشههای رنگی
- جام جم: جام گیتی نما، جام جهان نما. جامی که جمشید چهارمین پادشاه پیشدادی اختراع کرد و در آن اوضاع جهان را مشاهده می کرد، این جام بعدها به کیخسرو و دارا رسید. در عرفان از این جام به دل تعبیر می شود.
دمی
- دم
- نفس
- گرما
- آه
- لحظه، هنگام
صعب
- صعب
- دشوار
- سرکش
بوالعجب
- بوالعجب
- بلعجب
- عجیب و غریب و پرشگفتی
پریشان
- پریشان
- درهم و برهم، آشفته
چگل
- چِگِل
- نام شهریست از ترکستان که مردم آنجا بغایت خوش رو می باشند، و در تیراندازی عدیل و نظیر ندارند.
شمع
- شمع
- موم عسل که از آن برای روشنایی استفاده کنند.
- معشوق، زیباروی
ترکان
- ترکستان
- سرزمین ترکان. این نام اصولا به سرزمینی اطلاق میشده که مسکن اصلی قوم ترک در آنجا بوده و تقریباً ایالت سین کیانک یا ترکستان چین کنونی است ولی بر اثر مهاجرت مستمر این قوم به شرق وغرب، کم کم قسمت اعظم آسیای مرکزی (ازجمله توران) نام ترکستان بخود گرفته است
رستمی
- رستم
- تهمتن
- نام پهلوان نامی ایران که جنگها و دلاوریهای او در شاهنامه آمده است. او فرزند زال و رودابه و از اهالی زابلستان بود.
- زادن رستم بارنج و سختی بسیار صورت گرفت چنانکه پهلوی رودابه رابه اشارت سیمرغ بدریدند و نوزاد را از شکم مادر بیرون کشیدند. هنگامی که رودابه بهبود یافت رستم را نزد او بردند و او از شادی گفت «برستم» یعنی آسوده شدم و از اینرو، کودک را رستم نام نهادند
ریش
- ریش
- زخمی، آزرده
رندی
- رند
- شخص حیلهگر و زیرک
- بیقید و لاابالی
کام
- کام
- خواهش . آرزو. مطلوب . خواست
- تنعم . خوشی . ناز ونعمت . برخورداری
- لذت، عیش، تمتع، بهرهمندی
سمرقندی
- سمرقند
- شهری بزرگ است در ماوراءالنهر، آبادان و بانعمت بسیار و جای بازرگانان همه ٔ جهان است و از بالای بام بازارشان یکی جوی آب روان است و از وی کاغذ خیزدکه بهمه ٔ جهان ببرند و رشته ٔ قنب خیزد و رود بخارا بر در شهر سمرقند بگذرد.
مولیان
- مولیان
- نام رودخانه ای در بخارا.
استغنای
- استغنا
- استغناء
- توانگری، بینیازی
شبنمی
- شبنم
- قطرات ریز آب که در شبهای مرطوب بر زمین میریزد و روی برگ گیاهان و گلها مینشیند.
سنجد
- سنجیدن
- وزن کردن چیزی با ترازو، مقایسه کردن و برابر کردن
- ارزیدن . لایق بودن
- آزمودن . امتحان کردن . تجربه کردن . رسیدگی کردن
هفت دریا
- هفت دریا
- هفت بحر
- هفت آب
- هفت محیط
- هفت دریای بزرگ دنیای قدیم: 1-دریای چین 2-دریای مغرب (مدیترانه غربی) 3-دریای روم (مدیترانه شرقی) 4-بحر بنطش (دریای سیاه) 5-بحر طبریه (دریای طبریه در فلسطین) 6-بحر جرجان (دریای خزر) 7-بحر خوارزم (دریاچه آرال)