-
من آن بدیع صفت را به ترک چون گویم
که دل ببرد به چوگان زلف چون گویم
-
گرم به هر سر مویی ملامتی بکنی
گمان مبر که تفاوت کند سر مویم
-
تعلقی است مرا با کمان ابروی او
اگرچه نیست کمانی به قدر بازویم
-
رقیب گفت برین در چه می کنی شب و روز
چه می کنم دل گم کرده باز می جویم
-
وگر نصیحت دل می کنم که عشق مباز
سیاهی از رخ زنگی به آب می شویم
-
به گرد او نرسد پای جهد من هیهات
ولیک تا رمقی در تنست می پویم
-
درآمد از در من بامداد و پنداری
که آفتاب برآمد ز مشرق کویم
-
پری ندیده ام و آدمی نمی گویم
بهشت بود که در باز کرد بر رویم
-
ولیک در همه کاشانه هیچ بوی نبرد
مگر شمامه انفاس عنبرین بویم
-
هزار قطعه موزون به هیچ بر نگرفت
چو زر ندید پریچهره در ترازویم
-
چو دیدمش که ندارد سر وفاداری
گرفتمش که زمانی بساز با خویم
-
چه کرده ام که چو بیگانگان و بدعهدان
نظر به چشم ارادت نمی کنی سویم
-
گرفتم آتش دل در نظر نمی آید
نگاه می نکنی آب چشم چون جویم
-
من آن نیم که برای حطام بر در خلق
بریزد اینقدر آبی که هست در رویم
-
به هرکسی نتوان گفت شرح قصه خویش
مگر به صاحب دیوان محترم گویم
-
به سمع خواجه رسانید اگر مجال بود
همین قدر که دعاگوی دولت اویم
قصاید فارسی تغزل و ستایش صاحب دیوان سی و پنجم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/قصاید-فارسی-تغزل-و-ستایش-صاحب-دیوان-سی-و-پنجم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)