-
ای دست تو آتش زده در خرمن من
تو دست نمی گذاری از دامن من
-
این دست نگارین که به سوزن زده ای
هرچند حلال نیست در گردن من
-
آن لطف که در شمایل اوست ببین
وآن خنده همچو پسته در پوست ببین
-
نی نی تو به حسن روی او ره نبری
در چشم من آی و صورت دوست ببین
-
چون جاه و جلال و حسن و رنگ آمد و بو
آخر دل آدمی نه سنگست و نه رو
-
آن کس که نه راست طبع باشد نه نکو
نه عاشق کس بود نه کس عاشق او
-
یک روز به اتفاق صحرا من و تو
از شهر برون شویم تنها من و تو
-
دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم
آنوقت که کس نباشد الا من و تو
-
ما را نه ترنج از تو مرادست نه به
تو خود شکری پسته و بادام مده
-
گر نار ز پستان تو که باشد و مه
هرگز نبود به از زنخدان تو به
-
نه سرو توان گفت و نه خورشید و نه ماه
آه از تو که در وصف نمی آیی آه
-
هرکس به رهی می رود اندر طلبت
گر ره به تو بودی نبدی اینهمه راه
-
ای کاش نکردمی نگاه از دیده
بر دل نزدی عشق تو راه از دیده
-
تقصیر ز دل بود و گناه از دیده
آه از دل و صد هزار آه از دیده
-
ای بی رخ تو چو لاله زارم دیده
گرینده چو ابر نوبهارم دیده
-
روزی بینی در آرزوی رخ تو
چون اشک چکیده در کنارم دیده
-
ای مطرب ازان حریف پیغامی ده
وین دلشده را به عشوه آرامی ده
-
ای ساقی ازان دور وفا جامی ده
ور رشک برد حسود گو جامی ده
-
ای راهروان را گذر از کوی تو نه
ما بیخبر از عشق و خبر سوی تو نه
-
هر تشنه که از دست تو بستاند آب
از دست تو سیر گردد از روی تو نه
-
هرگز بود آدمی بدین زیبایی
یا سرو بدین بلند و خوش بالایی
-
مسکین دل آنکه از برش برخیزی
خرم تن آنکه از درش بازآیی
-
گیرم که به فتوای خردمندی و رای
از دایره عقل برون ننهم پای
-
با میل که طبع می کند چتوان کرد
عیبست که در من آفریدست خدای
-
کی دانستم که بیخطا برگردی
برگشتی و خون مستمندان خوردی
-
بالله اگر آنکه خط کشتن دارد
آن جور پسندد که تو بی خط کردی
-
ای کاش که مردم آن صنم دیدندی
یا گفتن دلستانش بشنیدندی
-
تا بیدل و بیقرار گردیدندی
بر گریه عاشقان نخندیدندی
-
گفتم بکنم توبه ز صاحبنظری
باشد که بلای عشق گردد سپری
-
چندانکه نگه می کنم ای رشک پری
بار دومین از اولین خوبتری
-
هر روز به شیوه ای و لطفی دگری
چندانکه نگه می کنمت خوبتری
-
گفتم که به قاضی برمت تا دل خویش
بستانم و ترسم دل قاضی ببری
-
ای بلبل خوش سخن چه شیرین نفسی
سرمست هوی و پای بند هوسی
-
ترسم که به یاران عزیزت نرسی
کز دست و زبان خویشتن در قفسی
-
ای پیش تو لعبتان چینی حبشی
کس چون تو صنوبر نخرامد به کشی
-
گر روی بگردانی و گر سر بکشی
ما با تو خوشیم گر تو با ما نه خوشی
-
ماها همه شیرینی و لطف و نمکی
نه ماه زمین که آفتاب فلکی
-
تو آدمیی و دیگران آدمیند
نی نی تو که خط سبز داری ملکی
-
کردیم بسی جام لبالب خالی
تا بود که نهیم لب بران لب حالی
-
ترسنده ازان شدم که ناگاه ز جان
بی وصل لبت کنمی قالب خالی
-
در وهم نیاید که چه شیرین دهنی
اینست که دور از لب ودندان منی
-
ما را به سرای پادشاهان ره نیست
تو خیمه به پهلوی گدایان نزنی
-
گر کام دل از زمانه تصویر کنی
بی فایده خود را ز غمان پیر کنی
-
گیرم که ز دشمن گله آری بر دوست
چون دوست جفا کند چه تدبیر کنی
-
ای کودک لشکری که لشکر شکنی
تا کی دل ما چو قلب کافر شکنی
-
آن را که تو تازیانه بر سر شکنی
به زانکه ببینی و عنان برشکنی
-
ای مایه درمان نفسی ننشینی
تا صورت حال دردمندان بینی
-
گر من به تو فرهاد صفت شیفته ام
عیبم مکن ای جان که تو بس شیرینی
-
گر دشمن من به دوستی بگزینی
مسکین چه کند با تو بجز مسکینی
-
صد جور بکن که همچنان مطبوعی
صد تلخ بگو که همچنان شیرینی
-
گر دولت و بخت باشد و روزبهی
در پای تو سر ببازم ای سرو سهی
-
سهلست که من در قدمت خاک شوم
ترسم که تو پای بر سر من ننهی
قسمت دوم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/قسمت-دوم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(26000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(26000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(26000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(26000 تومان)