-
فتنه ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
قامتست آن یا قیامت عنبرست آن یا عبیر
-
گم شدم در راه سودا ره نمایا ره نمای
شخصم از پای اندرآمد دستگیرا دستگیر
-
گر ز پیش خود برانی چون سگ از مسجد مرا
سر ز حکمت برندارم چون مرید از گفت پیر
-
ناوک فریاد من هر ساعت از مجرای دل
بگذرد از چرخ اطلس همچو سوزن از حریر
-
چون کنم کز دل شکیبایم ز دلبر ناشکیب
چون کنم کز جان گزیرست و ز جانان ناگزیر
-
بی تو گر در جنتم ناخوش شراب سلسبیل
با تو گر در دوزخم خرم هوای زمهریر
-
گر بپرد مرغ وصلت در هوای بخت من
وه که آن ساعت ز شادی چارپر گردم چو تیر
-
تا روانم هست خواهم راند نامت بر زبان
تا وجودم هست خواهم کند نقشت در ضمیر
-
گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم
لابه بر گردون رسانم چون جهودان در فطیر
-
بوالعجب شوریده ام سهوم به رحمت درگذار
سهمگن درمانده ام جرمم به طاعت درپذیر
-
آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرد
در تو کافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر
فتنه ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/فتنه-ام-بر-زلف-و-بالای-تو-ای-بدر-منیر
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
فتنه
- فتنه
- آشوب، ستیزه، عذاب و رنج، شگفتی
عنبرست
- عنبر
-
- مادهای مومی و خوش بو است که از نهنگ عنبر (گاو عنبر) به دست میآید. عنبر در دستگاه گوارش نهنگ عنبر ساخته میشود و از راه مخرج یا دهان این جانور دفع میشود. قطعههای عنبر دفع شده روی آب دریا یا در ساحل به دست میآید.
بدر
- بدر
- ماه
منیر
- منیر
- نورانی
عبیر
- عبیر
- ماده ای خوشبو مرکب از مشک و کافور.
سودا
- سودا
- نام خلطی از اخلاط چهارگانه و به طور مجازی به معنی شیدایی و دیوانگی است چرا که بر طبق طب سنتی، چنانچه مقدار سودا از حد بگذرد، جنون پدید میآید.
- خیال خام، خیال باطل
- سیاه
- داد و ستد، معامله، خرید و فروش
پیر
- پیر
- سالخورده
- مراد، مرشد
- دانا، خردمند
چرخ
- چرخ
- آسمان و فلک
- کمان
- هر چیز گرد که به دور محور خود بچرخد
اطلس
- اطلس
- پارچه ابریشمی
ناوک
- ناوک
- ناوه
- ناو
- تیر کوچک
- نی و هرچیزی شبیه آن که میانش خالی باشد.
حریر
- حریر
- ابریشم، پارچه ابریشمی
گزیرست
- گزیر
- چاره، علاج
- داروغه
سلسبیل
- سلسبیل
- نام چشمهای در بهشت
- نرم، روان، گوارا
زمهریر
- زمهریر
- سرمای بسیار سخت
- جای بسیار سرد
وصلت
- وصال
- وصل
- رسیدن به معشوق
- وصال نزد سالکان، مقام وحدت است. وصال نزد عرفا، مرادف با وَصْل و اتصال است.
فطیر
- فطیر
- از اعیاد یهود و نصرانیان
بوالعجب
- بوالعجب
- بلعجب
- عجیب و غریب و پرشگفتی
شوریده
- شوریده
- آشفته
- عاشق
- دیوانه
نفیر
- نفیر
- بانگ بلند، ناله و زاری
- شیپور