-
ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
حق را به روزگار تو با ما عنایتی
-
گفتم نهایتی بود این درد عشق را
هر بامداد می کند از نو بدایتی
-
معروف شد حکایتم اندر جهان و نیست
با تو مجال آن که بگویم حکایتی
-
چندان که بی تو غایت امکان صبر بود
کردیم و عشق را به پدیدست غایتی
-
فرمان عشق و عقل به یک جای نشنوند
غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی
-
ز ابنای روزگار به خوبی ممیزی
چون در میان لشکر منصور رایتی
-
عیبت نمی کنم که خداوند امر و نهی
شاید که بنده ای بکشد بی جنایتی
-
زان گه که عشق دست تطاول دراز کرد
معلوم شد که عقل ندارد کفایتی
-
من در پناه لطف تو خواهم گریختن
فردا که هر کسی رود اندر حمایتی
-
درمانده ام که از تو شکایت کجا برم
هم با تو گر ز دست تو دارم شکایتی
-
سعدی نهفته چند بماند حدیث عشق
این ریش اندرون بکند هم سرایتی
ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/ای-از-بهشت-جزوی-و-از-رحمت-آیتی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)