-
-
ای دوست دزد حاجب و دربان نمی شود
گرگ سیه درون سگ چوپان نمی شود
-
ای دوست! بدان که دزد نگهبان و دربان خوبی برای تو نمیشود. گرگ سیاه دل، سگ چوپان نمیشود.
-
-
-
ویرانه تن از چه ره آباد میکنی
معموره دلست که ویران نمی شود
-
برای چه تن که ویرانهای بیش نیست را آباد میکنی؟ این دل آباد است که هیچگاه ویران نمیشود.
-
-
-
درزی شو و بدوز ز پرهیز پوششی
کاین جامه جامه ایست که خلقان نمی شود
-
خیاط شو و از پرهیزکاری برای خود لباسی بدوز که این لباسی است که هیچگاه کهنه و مندرس نمیشود.
-
-
-
دانش چو گوهریست که عمرش بود بها
باید گران خرید که ارزان نمی شود
-
دانش همانند گوهری است که بهای بدست آوردن آن، عمر آدمی است. باید آن را با قیمت زیادش خریداری کرد چرا که هیچگاه قیمتش پایین نمیآید.
-
-
-
روشندل آنکه بیم پراکندگیش نیست
وز گردش زمانه پریشان نمی شود
-
کسی که از پراکندگی خاطر ترسی ندارد، دلش روشن است. و از گردش زمانه حال او پریشان و آشفته نمیشود.
-
-
-
دریاست دهر کشتی خویش استوار دار
دریا تهی ز فتنه طوفان نمی شود
-
روزگاه همانند دریا است. کشتی خودت را به پا دار و رو به راه کن چرا که همیشه دریا طوفانی و پرآشوب است.
-
-
-
دشواری حوادث هستی چو بنگری
جز در نقاب نیستی آسان نمی شود
-
هرگاه که به دشواری حوادث زندگی نگاه کنی، میبینی که این مشکلات فقط در نقاب نیستی است که آسان میشوند.
-
-
-
آن مکتبی که اهرمن بد منش گشود
از بهر طفل روح دبستان نمی شود
-
آن مدرسهای که اهریمن بدذات باز کرد، برای کودک روان، مدرسهای مناسب که ادب آموزی کند نیست.
-
-
-
همت کن و به کاری ازین نیکتر گرای
دکان آز بهر تو دکان نمی شود
-
تلاش کن و کاری بهتر از این که میکنی، انجام ده. چرا که دکان طمعورزی، برای تو دکان نمیشود.
-
-
-
تا زاتش عناد تو گرمست دیگ جهل
هرگز خرد بخوان تو مهمان نمی شود
-
تا زمانی که از آتش دشمنی تو دیگ نادانی گرم است، هرگز عقل به مهمانی خانه تو نمیآید.
-
-
-
گر شمع صد هزار بود شمع تن دلست
تن گر هزار جلوه کند جان نمی شود
-
اگر صدهزار شمع هم وجود داشته باشد، تنها روشنی بخش تن، دل آدمی است. تن اگر هزارگونه جلوهگری کند، جای روان را نخواهد گرفت.
-
-
-
تا دیده ات ز پرتو اخلاص روشن است
انوار حق ز چشم تو پنهان نمی شود
-
تا زمانی که چشم تو از پرتو نور اخلاص روشن است، روشنی حقیقت از چشم تو پنهان نمیماند.
-
-
-
دزد طمع چو خاتم تدبیر ما ربود
خندید و گفت دیو سلیمان نمی شود
-
هنگامی که طمع همانند دزدی تدبیر ما که همچون خاتم باارزشی بود را دزدید، خنده زد و گفت دیو جای سلیمان را نمیگیرد.
-
-
-
افسانه ای که دست هوی مینویسدش
دیباچه رساله ایمان نمی شود
-
داستانی که دست هوی و هوس مینویسد، مقدمهای برای کتاب ایمان نمیشود.
-
-
-
سرسبز آن درخت که از تیشه ایمن است
فرخنده آن امید که حرمان نمی شود
-
درختی که از دست تیشه در امان است، سرسبز میماند. امیدی که به یاس مبدل نمیشود، فرخنده و مبارک است.
-
-
-
هر رهنورد را نبود پای راه شوق
هر دست دست موسی عمران نمی شود
-
هر راهروی دارای پای شوق نیست. هر دستی دست موسی پسر عمران نمیشود.
-
-
-
کشت دروغ بار حقیقت نمیدهد
این خشک رود چشمه حیوان نمی شود
-
اگر دروغ بکاری، حقیقت درو نخواهی کرد. ای رود خشک، برای تو چشمه زندگی بخش نمی شود.
-
-
-
جز در نخیل خوشه خرما کسی نیافت
جز بر خلیل شعله گلستان نمی شود
-
کسی بجز در درخت خرما، جای دیگری نتوانست خوشه خرما پیدا کند. تنها برای ابراهیم، آتش تبدیل به گلستان میشود.
-
-
-
کار آگهی که نور معانیش رهبرست
بازرگان رسته عنوان نمی شود
-
کاردانی که راهنمای او نور معانی سخن است، در بازاری که عناوین و القاب را داد و ستد میکنند به تجارت نمیپردازد.
-
-
-
آز و هوی که راه بهر خانه کرد سوخت
از بهر خانه تو نگهبان نمی شود
-
طمعورزی و هوی و هوس به هر خانهای که رفت، آن را سوزانید. اینها برای خانه تو نگهبان نمیشوند.
-
-
-
اندرز کرد مورچه فرزند خویشرا
گفت این بدان که مور تن آسان نمی شود
-
مورچه به فرزند خود نصیحت میکرد که این را بدان که مورچه نمیتواند خوشگذرانی کند.
-
-
-
آنکس که همنشین خرد شد ز هر نسیم
چون پر کاه بی سر و سامان نمی شود
-
هرکسی که با عقل همنشین شد، با هر وزش نسیمی همانند پر کاه آواره و سرگردان نمیشود.
-
-
-
دین از تو کار خواهد و کار از تو راستی
این درد با مباحثه درمان نمی شود
-
دین از تو کار میخواهد و کار از تو راستی میطلبد. این درد را نمیتوان با بحث و گفتگو درمان کرد.
-
-
-
آن کو شناخت کعبه تحقیق را که چیست
در راه خلق خار مغیلان نمی شود
-
کسی که که کعبه را به درستی شناخت، در راه خلق کارشکنی نمیکند و مردم را آزار نمیدهد.
-
-
-
ظلمی که عجب کرد و زیانی که تن رساند
جز با صفای روح تو جبران نمی شود
-
ظلمی که خودپسندی کرد و زیانی که تن رساند، بجر با صفای روح تو جبران شدنی نیست.
-
-
-
ما آدمی نئیم از ایراک آدمی
دردی کش پیاله شیطان نمی شود
-
ما انسان نیستیم چرا که انسان واقعی، از جام شرابی که شیطان برایش ریخته باشد، نمینوشد.
-
-
-
پروین خیال عشرت و آرام و خورد و خواب
از بهر عمر گمشده تاوان نمی شود
-
پروین! تصور عشرت و خوشی و آرامش و خوراک و آسایش، تاوان عمر از دست رفته نمیشود.
-
ای دوست دزد حاجب و دربان نمی شود
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/دوست-دزد-حاجب-دربان-نمی-شود
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(13500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(13500 تومان)

حاجب
- حاجب
- ابرو
- بازدارنده، مانع
- پردهدار، دربان
خلقان
- خلقان
- کهنه و فرسوده
درزی
- درزی
- خیاط
حرمان
- حرمان
- بی بهره بودن، نا امیدی
چشمه حیوان
- آب حیات
- آب زندگانی
- آب حیوان
- چشمه حیوان
- گویند چشمه ای است در ظلمات که هر کس از آن بنوشد عمر جاودان پیدا می کند، اسکندر و خضر به دنبال آن رفتند، خضر از آن آب نوشید و عمر جاودان یافت. اما اسکندر از آن ننوشید و در جوانی عمرش را از دست داد
- کنایه از لب و دهان و سخن گفتن معشوق
پیاله
- پیاله
- جام
- پیغاله
- قدح
- ساغر
-
- کاسه ٔ خرد که در آن شراب خورند و آن از شیشه و بلور بوده است
دردی
- دُرد
- ته نشین، رسوب، تیرگی (شراب و روغن و ...)
- مطلق شراب