-
چون صبح دمد بر او دمد باد
تا میرد ازو چنانکه زو زاد
-
گردون که طلسم داغ سازیست
با ما به همان چراغ بازیست
-
تا در گره فلک بود پای
هرجا که روی گره بود جای
-
آنگه شود این گره گشاده
گز چار فرس سوی پیاده
-
چون رشته جان شو از گره پاک
چون رشته تب مشو گره ناک
-
گر عود کند گره نمائی
تو نافه شو از گره گشائی
-
مادر چو ز دور در پسر دید
الماس شکسته در جگر دید
-
دید آن گل سرخ زرد گشته
وآن آینه زنگ خورد گشته
-
اندام تنش شکسته شد خرد
زاندیشه او به دست و پا مرد
-
گه شست به آب دیده رویش
گه کرد به شانه جعد مویش
-
سر تا قدمش به مهر مالید
بر هر ورمی به درد نالید
-
می برد به هر کناره ای دست
گه آبله سود و گه ورم بست
-
گه شست سر پر از غبارش
گه کند ز پای خسته خارش
-
چون کرد ز روی مهربانی
با او ز تلطف آنچه دانی
-
گفت ای پسر این چه ترک تازیست
بازیست چه جای عشق بازیست
-
تیغ اجل این چنین دو دستی
وانگه تو کنی هنوز مستی
-
بگذشت پدر شکایت آلود
من نیز گذشته گیر هم زود
-
برخیز و بیا به خانه خویش
برهم مزن آشیانه خویش
-
گر زانکه وحوش یا طیورند
تا شب همه زآشیانه دورند
-
چون شب به نشانه خود آید
هر مرغ به خانه خود آید
-
از خلق نهفته چند باشی
ناسوده نخفته چند باشی
-
روزی دو که عمر هست بر جای
بر بستر خود دراز کن پای
-
چندین چه نهی به گرد هر غار
پا بر سر مور یا دم مار
-
ماری زده گیر بی امانت
موری شده گیر میهمانت
-
جانست نه سنگریزه بنشین
با جان مکن این ستیزه بنشین
-
جان و دل خود به غم مرنجان
نه سنگ دلی نه آهنین جان
-
مجنون ز نفیرهای مادر
افروخت چه شعله های آذر
-
گفت ای قدم تو افسر من
رنج صدف تو گوهر من
-
گر زانکه مرا به عقل ره نیست
دانی که مرا در این گنه نیست
-
کار من اگر چنین بد افتاد
اینکار مرا نه از خود افتاد
-
کوشیدن ما کجا کند سود
کاین کار فتاده بودنی بود
-
عشقی به چنین بلا و زاری
دانی که نباشد اختیاری
-
تو در پی آنکه مرغ جانم
از قالب این قفس رهانم
-
در دام کشی مرا دگربار
تا در دو قفس شوم گرفتار
-
دعوت مکنم به خانه بردن
ترسم ز وبال خانه مردن
-
در خانه من ز ساز رفته
باز آمده گیر و باز رفته
-
گفتی که ز خانه ناگزیر است
این نرد نه نرد خانه گیر است
-
بگذار مرا تو در چنین درد
من درد زدم تو باز پس گرد
-
این گفت و چو سایه در سر افتاد
در بوسه پای مادر افتاد
-
زانجا که نداشت پاس رایش
بوسید به عذر خاک پایش
-
کردش به وداع و شد در آن دشت
مادر بگرست و باز پس گشت
-
همچون پدرش جهان بسر برد
او نیز در آرزوی او مرد
-
این عهدشکن که روزگارست
چون برزگران تخم کارست
-
کارد دو سه تخم را باغاز
چون کشته رسید بدرود باز
-
افروزد هر شبی چراغی
بر جان نهدش ز دود داغی
دیدن مادر مجنون را
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/دیدن-مادر-مجنون-را
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22500 تومان)