-
رهروی از جمله پیران کار
می شد و با پیر مریدی هزار
-
پیر در آن بادیه یک باد پاک
داد بضاعت به امینان خاک
-
هر یک از آن آستنی برفشاند
تا همه رفتند و یکی شخص ماند
-
پیر بدو گفت چه افتاد رای
کان همه رفتند و تو ماندی بجای
-
گفت مرید ای دل من جای تو
تاج سرم خاک کف پای تو
-
من نه بباد آمدم اول نفس
تا بهمان باد شوم باز پس
-
منتظر داد به دادی شود
و آمده باد به بادی شود
-
زود رو و زود نشین شد غبار
زان بیکی جای ندارد قرار
-
کوه به آهستگی آمد به جای
از سر آنست چنین دیر پای
-
پرده دری پیشه دوران بود
بارکشی کار صبوران بود
-
بارکش زهد شو ارتر نه
بار طبیعت مکش ار خر نه
-
تا خط زهد تو مزور نشد
دیده بدوتر شد و او تر نشد
-
زهد که در زرکش سلطان بود
قصه زنبیل و سلیمان بود
-
شمع که هر شب به زر افشانیست
زیر قبا زاهد پنهانیست
-
زهد غریبست به میخانه در
گنج عزیزاست به ویرانه در
-
زهد نظامی که طرازی خوشست
زیر نشین علم زر کشست
داستان پیر و مرید
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/داستان-پیر-و-مرید
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)