-
-
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
-
هیچ نگاهی نیست که از پرتو روی تو روشن نشده باشد. هیچ دیدهای نیست که خاک درگاهت به او احسان و نیکویی نکرده باشد.
-
-
-
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
-
آری! این صاحبنظران هستند که به روی تو نگاه میکنند. هیچ کسی نیست که قصد بدست آوردن گیسوی تو را نداشته باشد.
-
-
-
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست
-
اگر اشک من که راز درونم را افشا میکند، قرمز رنگ شد، عجیب نیست. هیچ افشاگری نیست که از عمل خود شرمنده نباشد.
-
-
-
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
-
برای آنکه از نسیم، گردی به دامن او ننشیند، همه معابر از (اشک) دیدگان من سیلخیز شدهاند.
-
-
-
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
-
برای آنکه هرکجا از سیاهی سر زلفان تو لاف نزنند، هیچ بامدادی نیست که در آن با صبا گفت و گو نداشته باشم
-
-
-
من از این طالع شوریده برنجم ور نی
بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست
-
این تنها من هستم که به سبب بخت و اقبال نامساعد خود، در رنج و عذاب هستم وگرنه هیچ کس دیگری نیست که از سر کوی تو بهرهمند نشده باشد.
-
-
-
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
-
ای چشمه گوارا! هیچ شکری نیست که هم اکنون از شرم و حیای لب شیرین تو، در آب و عرق غرق نشده باشد.
-
-
-
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
-
به صلاح نیست که راز آشکار شود وگرنه در مجلس رندان هر خبری که بگویی هست!
-
-
-
شیر در بادیه عشق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
-
شیر در صحرای عشق تو به روباه تبدیل میشود. (بیشهزار عشق تو، شیر را هم به روباه ضعیف تبدیل میکند) آه از این راه که هرگونه خطری در آن وجود دارد!
-
-
-
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست
-
آب دیدگانم که از خاک درگاه تو بهرهمند گردیده است، هیچ خاک درگاهی نیست که از احسان آن اشکها، بسیار بهره نبرده باشد.
-
-
-
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست
-
هنوز از وجود من اندکی نام و نشان باقی مانده است که زنده باشم، وگرنه در وجود من همه گونه ضعف و ناتوانی وجود دارد.
-
-
-
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
-
بجز این نکته که حافظ از دست تو ناخشنود است، در سراپای وجود تو همه هنرها وجود دارند. (تنها هنری که نداری این است که نتوانستهای حافظ را از خود خشنود سازی)
-
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/روشن-از-پرتو-رویت-نظری-نیست-که-نیست
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ
از میان تصاویر زیر، عکس نوشتهی این شعر را انتخاب نمایید:
منت
- منت
- احسان، نیکویی
- نیکویی و احسان دربارة کسی را به رخش کشیدن
غماز
- غماز
- بسیار سخنچین
صبا
- صبا
- بادی است که از مابین مشرق و شمال وزد و باد برین هم همین است
شوریده
- شوریده
- آشفته
- عاشق
- دیوانه
رندان
- رند
- شخص حیلهگر و زیرک
- بیقید و لاابالی
بادیه
- بادیه
- بادیة
- صحرا، بیابان
- جام بزرگ شراب
روباه
- روباه
- روبه
-
- جانوری است وحشی و گوشتخوار و پستاندار از خانواده ٔ سگ که حیله گری را بدان نسبت میدهند. روباه دارای پوستی نرم و پرمو و دمی بزرگ و انبوه است و برنگهای سرخ و خاکستری و سیاه و زرد دیده می شود. پوست این حیوان را آستر لباس می کنند و گاهی برای زینت بکار میرود.