دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/دوش-می-آمد-و-رخساره-برافروخته-بود

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  1. دوش می آمد و رخساره برافروخته بود

    تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود

  2. رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی

    جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود

  3. جان عشاق سپند رخ خود می دانست

    و آتش چهره بدین کار برافروخته بود

  4. گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم

    که نهانش نظری با من دلسوخته بود

  5. کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل

    در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود

  6. دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت

    الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود

  7. یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد

    آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود

  8. گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ

    یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جان عشاق سپند رخ خود می دانست
گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم
کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جان عشاق سپند رخ خود می دانست
گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم
کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده
  • پس زمینه شب متن نوشته:  تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جان عشاق سپند رخ خود می دانست
گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم
کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده ب
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جان عشاق سپند رخ خود می دانست
گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم
کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جان عشاق سپند رخ خود می دانست
گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم
کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
الله الله که تلف کرد و که
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جان عشاق سپند رخ خود می دانست
گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم
کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
الله الله که تلف کرد و که اندوخته
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جان عشاق سپند رخ خود می دانست
گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم
کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
الله الله که تلف کرد و که اندوخته
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جان عشاق سپند رخ خود می دانست
گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم
کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
الله الله که تلف کرد و که اندوخت