تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/تو-همچو-صبحی-و-من-شمع-خلوت-سحرم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)

  1. تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

    تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم

  2. چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست

    بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم

  3. بر آستان مرادت گشاده ام در چشم

    که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم

  4. چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله

    که روز بی کسی آخر نمی روی ز سرم

  5. غلام مردم چشمم که با سیاه دلی

    هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم

  6. به هر نظر بت ما جلوه می کند لیکن

    کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم

  7. به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد

    ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم
که روز بی کسی آخر نمی روی ز سرم
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بر آستان مرادت گشاده ام در چشم
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله
غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
به هر نظر بت ما جلوه می کند لیکن
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم
که روز بی کسی آخر نمی روی ز سرم
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بر آستان مرادت گشاده ام در چشم
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله
غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
به هر نظر بت ما جلوه می کند لیکن
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد
  • پس زمینه شب متن نوشته:  تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم
که روز بی کسی آخر نمی روی ز سرم
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بر آستان مرادت گشاده ام در چشم
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله
غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
به هر نظر بت ما جلوه می کند لیکن
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم
که روز بی کسی آخر نمی روی ز سرم
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بر آستان مرادت گشاده ام در چشم
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله
غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
به هر نظر بت ما جلوه می کند لیکن
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بر آستان مرادت گشاده ام در چشم
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله
غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
به هر نظر بت ما جلوه می کند لیکن
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم
که روز بی کسی آخر نمی روی ز سرم
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بر آستان مرادت گشاده ام در چشم
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله
غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
به هر نظر بت ما جلوه می کند لیکن
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم
که روز بی کسی آخر نمی روی ز سرم
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بر آستان مرادت گشاده ام در چشم
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله
غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
به هر نظر بت ما جلوه می کند لیکن
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم
که روز بی کسی آخر نمی روی ز سرم
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بر آستان مرادت گشاده ام در چشم
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله
غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
به هر نظر بت ما جلوه می کند لیکن
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم
که روز بی کسی آخر نمی روی ز سرم
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم