-
به فرح فالی و فیروزمندی
سخن را دادم از دولت بلندی
-
طراز آفرین بستم قلم را
زدم بر نام شاهنشه رقم را
-
سرو سر خیل شاهان شاه آفاق
چو ابرو با سری هم جفت و هم طاق
-
ملک اعظم اتابک داور دور
که افکند از جهان آوازه جور
-
ابو جعفر محمد کز سر جود
خراسان گیر خواهد شد چو محمود
-
جهانگیر آفتاب عالم افروز
بهر بقعه قران ساز و قرین سوز
-
دلیل آنک آفتاب خاص و عام است
که شمس الدین والدنیاش نام است
-
چنان چون شمس کانجم را دهد نور
دهد ما را سعادت چشم بد دور
-
در آن بخشش که رحمت عام کردند
دو صاحب را محمد نام کردند
-
یکی ختم نبوت گشته ذاتش
یکی ختم ممالک بر حیاتش
-
یکی برج عرب را تا ابد ماه
یکی ملک عجم را از ازل شاه
-
یکی دین را ز ظلم آزاد کرده
یکی دنیا به عدل آباد کرده
-
زهی نامی که کرد از چشمه نوش
دو عالم را دو میمش حلقه در گوش
-
زرشک نام او عالم دو نیم است
که عالم را یکی او را دو میم است
-
به ترکان قلم بی نسخ تاراج
یکی میمش کمر بخشد یکی تاج
-
به نور تاجبخشی چون درخشست
بدین تایید نامش تاج بخشست
-
چو طوفی سوی جود آرد وجودش
ز جودی بگذرد طوفان جودش
-
فلک با او کرا گوید که برخیز
که هست این قایم افکن قایم آویز
-
محیط از شرم جودش زیر افلاک
جبین واری عرق شد بر سر خاک
-
چو دریا در دهد بی تلخ روئی
گهر بخشد چو کان بی تنگ خوئی
-
ببارش تیغ او چون آهنین میغ
کلید هفت کشور نام آن تیغ
-
جهت شش طاق او بر دوش دارد
فلک نه حلقه هم در گوش دارد
-
جهان چون مادران گشته مطیعش
بنام عدل زاده چون ربیعش
-
خبرهائی که بیرون از اثیر است
به کشف خاطر او در ضمیر است
-
کدامین علم کو در دل ندارد
کدام اقبال کو حاصل ندارد
-
به سر پنجه چو شیران دلیر است
بدین شیر افکنی یارب چه شیر است؟
-
نه با شیری کسی را رنجه دارد
نه از شیران کسی هم پنجه دارد
-
سنانش از موی باریکی سترده
ز چشم موی بینان موی برده
-
ز هر مقراضه کو چون صبح رانده
عدو چون میخ در مقراض مانده
-
زهر شمشیر کو چون صبح جسته
مخالف چون شفق در خون نشسته
-
سمندش در شتاب آهنگ بیشی
فلک را هفت میدان داده پیشی
-
زمین زیر عنانش گاو ریش است
اگر چه هم عنان گاومیش است
-
کله بر چرخ دارد فرق بر ماه
کله داری چنین باید زهی شاه
-
همه عالم گرفت از نیک رائی
چنین باشد بلی ظل خدائی
-
سیاهی و سپیدی هر چه هستند
گذشت از کردگار او را پرستند
-
زره پوشان دریای شکن گیر
به فرق دشمنش پوینده چون تیر
-
طرفداران کوه آهنین چنگ
به رجم حاسدش برداشته سنگ
-
گلوی خصم وی سنگین درایست
چو مقناطیس از آن آهنربایست
-
نشد غافل ز خصم آگاهی اینست
نخسبد شرط شاهنشاهی اینست
-
اتابیک ایلد گز شاه جهان گیر
که زد بر هفت کشور چار تکبیر
-
دو عالم را بدین یک جان سپرده است
چو جانش هست نتوان گفت مرده است
-
جهان زنده بدین صاحبقرانست
درین شک نیست کو جان جهانست
-
جز این یکسر ندارد شخص عالم
مبادا کز سرش موئی شود کم
-
کس از مادر بدین دولت نزاده است
حبش تا چین بدین دولت گشاده است
-
فکنده در عراق او باده در جام
فتاده هیبتش در روم و در شام
-
صلیب زنگ را بر تارک روم
به دندان ظفر خائیده چون موم
-
سیاه روم را کز ترک شد پیش
به هندی تیغ کرده هندوی خویش
-
شکارستان او ابخاز و دربند
شبیخونش به خوارزم و سمرقند
-
ز گنجه فتح خوزستان که کرده است؟
ز عمان تا به اصفاهان که خورده است؟
-
ممیراد این فروغ از روی این ماه
میفتاد این کلاه از فرق این شاه
-
هر آن چیزی که او را نیست مقصود
به آتش سوخته گر هست خود عود
-
هر آنکس کز جهان با او زند سر
در آب افتاد اگر خود هست شکر
-
هر آن شخصی که او را هست ازو رنج
به زیر خاک باد ار خود بود گنج
ستایش اتابک اعظم شمس الدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/ستایش-اتابک-اعظم-شمس-الدین-ابوجعفر-محمدبن-ایلدگز
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(26500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(26500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(26500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(26500 تومان)
میغ
- میغ
- ابر، مِه
- سیاه