-
که زندان مرا باور مباد
-
که زندان مرا بارو مباد
-
جز پوستی که بر استخوانم
-
باروئی آری
-
اما
-
گرد بر گرد جهان
-
نه فرا گرد تنهائی جانم
-
آه
-
آرزو آرزو
-
پیازینه پوستوار حصاری
-
که با خلوت خویش چون به خالی بنشینیم
-
هفت دربازه فراز اید
-
بر نیاز و تعلق جان
-
فرو بسته باد و
-
فرو بسته تر
-
و با هر در بازه
-
هفت قفل آهنجوش گران
-
آه
-
آرزو آرزو