-
مثل یک بوسه ی گندم
-
مثل یک غنچه ی سرخ
-
مثل یک پرچم خونین ظفر
-
دل افروخته ام را به تو می بخشم ناظم حکمت
-
و نه تنها دل من
-
همه جا خانه ی توست
-
دل هر کودک و زن
-
دل هر مرد
-
دل هر که شناخت
-
بشری نغمه ی امید تو را
-
که در آن هر شب و روز
-
زندگی رنگ دگر طرح دگر می گیرد
-
زندگی زندگی
-
اما نه بدین گونه که هست
-
نه بدین گونه تباه
-
نه بدین گونه پلید
-
نه بدین گونه که اکنون به دیار من و توست
-
به دیاری که فرو می شکنند
-
شب چراغی چو تو گیتی افروز
-
وز سپهر وطنش می رانند
-
اختری چون تو پیام آور روز
-
لیک ناظم حکمت
-
آفتابی چون تو
-
به کجا خواهد رفت
-
که نباشد وطنش
-
و تو می دانی ناظم حکمت
-
روز کاغذ ز کسی
-
وطنش را نتوانند گرفت
-
آری ای حکمت خورشید بزرگ
-
شرق تا غرب ستایشگر توست
-
وز کران تا به کران گوش جهان
-
پرده ی نغمه ی جان پرور توست
-
جغد ها
-
در شب تب زده ی میهن ما
-
می فشانند به خاک
-
هر کجا هست چراغی تابان
-
و گل و غنچه ی باغ ما را
-
به ستم می ریزند
-
زیر پای خوکان
-
و به کام خفاش
-
پرده می آویزند
-
پیش هر اختر پاک
-
که به جان می سوزد
-
وین شبستان فرو ریخته می افروزد
-
لیک جان داروی شیرین امید
-
همچو خون خورشید
-
می تپد در رگ ما
-
و گل گم شده سر می کشد از خاک شکیب
-
غنچه می آرد بی رنگ فریب
-
و به ما می دهد این غنچه نوید
-
از گل آبی صبح
-
خفته در بستر سرخ خورشید
-
نغمه ی خویش رها کن حکمت
-
تا فرو پیچد در گوش جهان
-
و سرود خود را
-
چون گل خنده ی خورشید بپاش
-
از کران تا به کران
-
جغد ها خفاشان
-
می هراسند ز گلبانگ امید
-
می هراسند ز پیغام سحر
-
بسراییم بخوانیم رفیق
-
نغمه ی خون شفق
-
نغمه ی خنده ی صبح
-
پرده ی نغمه ی ماست
-
گوش فردای بزرگ
-
و نوابخش سرود دل ماست
-
لب آینده ی پاک