-
خسته و غم زده با زمزمه ای حزن آلود
-
شب فرو می خزد از بام کبود
-
تازه بند آمده باران و نسیمی نمناک
-
می تراود ز دل سرد شبانگاه خموش
-
شمع افسرده ماه از پس آن ابر سیاه
-
گاه می خندد و می تابد از اندوهی سرد
-
خنده ای غم زده چون خنده درد
-
تابشی خسته و بی رنگ و تباه
-
چون نگاهی که در آن موج زند سایه مرگ
-
سوزناک از دل ویران درختان خموش
-
می رسد گاه یکی نغمه آشفته به گوش
-
نغمه ای گم شده از سینه نایی موهوم
-
بانگی آواره و شوم
-
می کشد مرغ شباهنگ خروش
-
می رود ابر و یکی سایه انبوه و سیاه
-
نرم وخاموش فرو می خزد از گوشه بام
-
آه دردی ست در آن اختر لرزنده که گاه
-
کورسو می زند و می شود از دیده نهان
-
وز نهیب نفس تیره شام
-
می کشد مرغ شباهنگ فغان
-
آه ای مرغ شباهنگ خموش
-
بس کن این بانگ و خروش
-
بشکن این ناله پرسوز و گداز
-
بشکن این ناله که آن مایه ناز
-
تازه رفته ست به خواب
-
آری ای مرغک اندوه پرست
-
بس کن این شور و شتاب
-
بس کن این زمزمه او بیماراست