-
ای آنکه غمگنی و سزاواری
و اندر نهان سرشک همیباری
-
از بهر آن کجا ببرم نامش
ترسم ز بخت انده و دشواری
-
رفت آن که رفت و آمد آنک آمد
بود آن که بود، خیره چه غم داری
-
هموار کرد خواهی گیتی را
گیتیست، کی پذیرد همواری
-
مُستی مکن، که ننگرد او مستی
زاری مکن، که نشنود او زاری
-
شو، تا قیامت آید زاری کن
کی رفته را به زاری باز آری
-
آزار بیش بینی زین گردون
گر تو به هر بهانه بیازاری
-
گویی گماشتهست بلایی او
بر هر که تو دل بر او بگماری
-
ابری پدید نی و کسوفی نی
بگرفت ماه و گشت جهان تاری
-
فرمان کنی یا نکنی ترسم
بر خویشتن ظفر ندهی باری
-
تا بشکنی سپاه غمان بر دل
آن به که می بیاری و بگساری
-
اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگمردی و سالاری
ای آنکه غمگنی و سزاواری
رودکی
https://www.sherfarsi.ir/rudaki/ای-آنکه-غمگنی-و-سزاواری
