بلبل و مور
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/بلبل-مور

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (31500 تومان)
داستان بلبل و مورچه و چرایی ذخیره سازی برای روز مبادا و عاقبت اندیش بودن

  1. بلبلی از جلوه گل بی قرار

    گشت طربناک بفصل بهار

    در فصل بهار، بلبلی که از زیبایی های گل بی تاب بود، پر از شور و شوق شد

  2. در چمن آمد غزلی نغز خواند

    رقص کنان بال و پری برفشاند

    به سبزه زار آمد  و غزلی نیکو خواند. در حال رقص و پایکوبی، بال پر خود را باز کرد

  3. بیخود از این سوی بدانسو پرید

    تا که بشاخ گل سرخ آرمید

    درحالی که از خود بی خود بود، از این طرف به آن طرف پرواز کرد. تا آنکه بر روی شاخه گل سرخی آرام گرفت.

  4. پهلوی جانان چو بیفکند رخت

    مورچه ای دید بپای درخت

    هنگامی که در کنار معشوق خود رخت اقامت افکند (قرار گرفت)، مورچه ای را در زیر یک درخت دید.

  5. با همه هیچی همه تدبیر و کار

    با همه خردی قدمش استوار

    با وجود ناچیزی و کوچکی، در حال اندیشیدن و کارکردن بود. با وجود کوچکی جثه، با استواری گام برمی داشت.

  6. ز انده ایام نگردد زبون

    رایت سعیش نشود واژگون

    از غم روزگار ناتوان نمی شود. پرچمی که از تلاش خود برافراشته است، سرنگون نمی گردد.

  7. قصه نراند ز بتان چمن

    پا ننهد جز بره خویشتن

    از زیبارویان سبزه زار داستان سرایی نمی کند. به جز در مسیر خود، در راه دیگری قدم نمی گذارد.

  8. مرغک دلداده بعجب و غرور

    کرد یکی لحظه تماشای مور

    پرنده عاشق با نخوت  و غرور، مدتی به تماشای مورچه مشغول شد.

  9. خنده کنان گفت که ای بیخبر

    مور ندیدم چو تو کوته نظر

    با خنده گفت که ای ناآگاه، تا به حال مورچه ای کم عقل تر از تو ندیده ام!

  10. روز نشاط است گه کار نیست

    وقت غم و توشه انبار نیست

    الان هنگام شادی است، وقت کار نیست. هنگام غم خوردن و ذخیره کردن آذوقه نیست.

  11. همرهی طالع فیروزبین

    دولت جان پرور نوروز بین

    ببین گه بخت فرخنده چگونه با ما همراهی می کند! شکوه دل انگیز نوروز را تماشا کن!

  12. هان مکش این زحمت و مشکن کمر

    هین بنشین می شنو و می نگر

    آهای! اینقدر رحمت نکش و کمر خودت را (زیربار) خم نکن. آهای! بشین و گوش کن و تماشا کن

  13. نغمه مرغان سحرخیز را

    معجزه ابر گهرریز را

    آواز پرندگان سحرخیز (بلبلان) را (گوش کن) و معجزه ابری که گوهر می بارد را (تماشا کن)

  14. مور بدو گفت بدینسان جواب

    غافلی ای عاشق بیصبر و تاب

    مورچه اینگونه به او پاسخ داد: ای عاشق بی صبر و بی قرار! بی خبر هستی

  15. نغمه مرغ سحری هفته ایست

    قهقه کبک دری هفته ایست

    (که) آواز مرغ سحری (بلبل) فقط یک هفته دوام دارد. خنده مستانه کبکی که در دره زندگی میکند، تنها یک هفته به طول می انجامد

  16. روز تو یکروز بپایان رسد

    نوبت سرمای زمستان رسد

    روزی، دوران (خوش) تو به آخر می رسد. هنگام سرمای زمستان فرا می رسد.

  17. همچو من ای دوست سرائی بساز

    جایگه توش و نوائی بساز

    ای دوست! بیا و همانند من آشیانه ای بساز. جایی برای آذوقه و وسایل زندگی بساز.

  18. بر نشد از روزن کس دود ما

    نیست جز از مایه ما سود ما

    از شکاف (لوله بخاری خانه ) دیگری دود ما بیرون نیامد. بهره ما فقط از دارایی خودمان حاصل می شود.

  19. ساخته ام بام و در و خانه ای

    تا نروم بر در بیگانه ای

    سقف و در و خانه ای ساخته ام تا مجبور نباشم به در خانه غریبه ای بروم

  20. تو بسخن تکیه کنی من بکار

    ما هنر اندوخته ایم و تو عار

    تو به حرف متکی هستی و اتکای من به کار و تلاشم است. پس انداز ما هنر و مهارت ما است، و پس انداز تو ننگ و خفت است

  21. کارگر خاکم و مزدور باد

    مزد مرا هر چه فلک داد داد

    کارگر زمین هستم و مزدبگیر باد. مزد من همان است که جهان به من می دهد.

  22. لانه بسی تنگ و دلم تنگ نیست

    بس هنرم هست ولی ننگ نیست

    آشیانه ام بسیار تنگ است اما دلم تنگ نیست. مهارت های زیادی دارم ولی ننگ و عار ندارم.

  23. کار خود ای دوست نکو میکنم

    پارگی وقت رفو میکنم

    ای رفیق! کار خودم را به خوبی انجام می دهم. اوقات فراقت خود را پر می کنم (اوقات فراقت را که مثل شکافتگی وقت است، می دوزم و وصله می زنم)

  24. شبچره داریم شب و روز چاشت

    روزی ما کرد سپهر آنچه داشت

    شب هنگام و وقت روز و نیمروز دارای آجیل و خوراکی هستیم. روزگار از آنچه داشت برای ما رزق و روزی فراهم کرد.

  25. سر ننهادیم ببالین کس

    بالش ما همت ما بود و بس

    سرخود را بر روی بالش کس دیگری نگذاشتیم. بالش ما تنها سعی و همت ما است.

  26. رنجه کن امروز چو ما پای خویش

    گرد کن آذوقه فردای خویش

    تو هم مثل ما به پای خود زحمت بده. غذای آینده خود را جمع آوری کن.

  27. خیز و بیندای به گل بام را

    بنگر از آغاز سرانجام را

    برخیز و با گِل، پشت بام خانه خود را پوشش بده (پشت بام را کاه گل کن) از همین ابتدا، پایان کار را پیش بینی کن.

  28. لانه دل افروزتر است از چمن

    کار گرانسنگتر است از سخن

    آشیانه از سبزه زار دل انگیزتر است. کار از حرف زدن با ارزش تر است.

  29. گر نروی راست در این راه راست

    چرخ بلند از تو کند بازخواست

    اگر در این مسیر راست، درست گام برنداری، روزگار بزرگ از تو بازخواست خواهد کرد.

  30. گر نشوی پخته در این کارها

    دهر بدوش تو نهد بارها

    اگر در این کارها، کارآزموده نشوی، روزگار بارهایی روی دوش تو قرار خواهد داد.

  31. گل دو سه روزیست ترا میهمان

    میبردش فتنه باد خزان

    گل تنها دو-سه روز مهمان تو است. دست آخر، فتنه باد پاییزی او را از میان خواهد برد.

  32. گفت ز سرما و زمستان مگو

    مسئله توبه به مستان مگو

    (بلبل) گفت که سخنی از سرما و زمستان بر زبان نیاور. مسئله توبه کردن را به افراد مست  نگو.

  33. نو گل ما را ز خزان باک نیست

    باد چرا میبردش خاک نیست

    غنچه گل ما ترسی از پاییز ندارد. چرا باد او را ببرد؟ گل مثل خاک نیست (که باد او را ببرد)

  34. ما ز گل اندود نکردیم بام

    دامن گل بستر ما شد مدام

    ما پشت بام را با گِل نپوشاندیم.  بستر ما برای همیشه در زیر پای گُل است.

  35. عاشق دلسوخته آگه نشد

    آگه ازین فرصت کوته نشد

    عاشق دلسوخته آگاهی پیدا نکرد. نفهمید که این یک فرصت کوتاه است.

  36. شب همه شب بر سر آنشاخه خفت

    هر سحرش چشم بدت دور گفت

    همه شب ها بر سر آن شاخه خوابید. هر سحر برای آن گل «دعای دور ماندن چشم بد» را می خواند.

  37. کاش بدانگونه که امید داشت

    باغ و چمن رونق جاوید داشت

    ای کاش همان گونه  که امیدوار بود،  باغ و سبزه زار برای همیشه رونق داشتند.

  38. چونکه مهی چند بدینسان گذشت

    گشت خریف و گه جولان گذشت

    پس از آنکه چند ماهی اوضاع به همین صورت سپری شد، پاییز شد و دوره جولان دادن تمام شد.

  39. چهر چمن زرد شد از تند باد

    برگ ز گل غنچه ز گلشن فتاد

    چهره سبزه زار دراثر تندباد، به زردی گرایید. برگ از گل افتاد و غنچه از گلزار رفت

  40. دولت گلزار بیکجا برفت

    وان گل صد برگ بیغما برفت

    شکوه گلستان به یکباره از میان رفت. و آن گل صدبرگ به تاراج رفت.

  41. در رخ دلدار جمالی نماند

    شام خوشی روز وصالی نماند

    زیبایی ای در چهره معشوق باقی نماند. نه یک شب خوش باقی ماند و نه یک روز وصال

  42. طرح چمن طیب و صفائی نداشت

    گلبن پژمرده بهائی نداشت

    شکل و شمایل سبزه زار لطف و صفایی نداشت. گلستان پژمرده هیچ ارزشی نداشت.

  43. دزد خزان آمد و کالا ربود

    راحت از آن عاشق شیدا ربود

    پاییز مثل یک دزد آمد و دارایی ها را دزدید.  آسایش را از آن عاشق دیوانه گرفت.

  44. دید که هنگام زمستان شده

    موسم هشیاری مستان شده

    (بلبل) دید که هنگام زمستان شده است. وقت به هوش آمدن افراد مست رسیده است.

  45. خرمنش از برق هوی سوخته

    دانه و آذوقه نیندوخته

    خرمن او در اثر هوا و هوس (که مثل رعد و برق است) سوخته است. در حالی که هیچ دانه و آذوقه ای ذخیره نکرده است.

  46. اندهش از دیده و دل نور برد

    دست طلب نزد همان مور برد

    غم و اندوه، روشنایی دل و چشمش را از میان برد. دست یاری یه سوی همان مورچه دراز کرد.

  47. گفت چنین خانه و مهمان کجا

    مور کجا مرغ سلیمان کجا

    (مورچه) گفت که این خانه کجا و مهمان کجا؟ مورچه کجا و شانه به سر کجا؟ (این خانه درخور مهمان نیست و مورچه در حد و اندازه های شانه به سر نیست)

  48. گفت یکی روز مرا دیده ای

    نیک بیندیش کجا دیده ای

    (بلبل) به او گفت که من را یک روز دیده ای. خوب فکر کن ببین کجا من را دیده ای.

  49. گفت حدیث تو بگوش آشناست

    منعم دوشینه چرا بی نواست

    (مورچه) گفت سخن گفتن تو به گوش من آشنا است. آن کسی دیروز ثروتمند بود، چرا فقیر شده است؟

  50. در صف گلشن نه چنان دیدمت

    رقص کنان نغمه زنان دیدمت

    در میان گلزار تو را این گونه ندیدم. بلکه تو را در حال رقص و پایکوبی و و در حال آواز خواندن دیدم.

  51. لقمه بی دود و دمی داشتی

    صحبت زیبا صنمی داشتی

    غذای بدون دود و دمی داشتی. همنشین زیبارویی بودی

  52. بر لب هر جوی صلا میزدی

    طعنه بخاموشی ما میزدی

    در کنار هر جوی زیر آواز می زدی. به خاطر ساکت بودن ما، به ما گوشه وکنایه می زدی.

  53. بسترت آنروز گل آمود بود

    خاطرت آسوده و خشنود بود

    بستر تو در آن روز پوشیده از گُل بود. آسوده خاطر و خوشحال بودی

  54. ریخته بال و پر زرین تو

    چونی و چونست نگارین تو

    بال و پر طلایی ات ریخته است. حالت چطور است؟ حال معشوقت چطور است؟

  55. گفت نگارین مرا باد برد

    میشنوی آن گل نوزاد مرد

    (بلبل) گفت که معشوق من را باد برد. گوش می کنی؟ آن گُل تازه به دنیا آمده مُرد.

  56. مرحمتی میکن و جائیم ده

    گرسنه ام برگ و نوائیم ده

    لطفی کن و جایی به من بده. گرسنه هستم، غذایی به من بده.

  57. گفت که در خانه مرا سور نیست

    ریزه خور مور بجز مور نیست

    (مورچه) گفت که در خانه من مهمانی نیست. به غیر از مورچه، کسی غذاهای ته سفره مورجه را نمی خورد.

  58. رو که در خانه خود بسته ایم

    نیست گه کار بسی خسته ایم

    برو که در خانه خود را بسته ایم. الان وقت کار نیست. خیلی خسته ایم.

  59. دانه و قوتی که در انبان ماست

    توشه سرمای زمستان ماست

    دانه و غذایی که در انبار ما هست، ذخیره ای برای سرمای زمساتان خودمان است.

  60. رو بنشین تا که بهار آیدت

    شاهد دولت بکنار آیدت

    برو بنشین تا هنگامی که بهار برای تو بیاید. زیباروی شکوه و ثروت به پیش تو بیاید.

  61. چرخ بکار تو قراری دهد

    شاخ گلی روید و باری دهد

    روزگار برای کار تو مایه آسایش و آرامشی قرار دهد. شاخه گلی بروید و میوه ای بدهد.

  62. ما نگرفتیم ز بیگانه وام

    پخته ندادیم بسودای خام

    ما از غریبه قرض نگرفته ایم. با امید و آرزوی بیهوده ای، غذای پخته (چیز آماده) ای را از دست نداده ایم.

  63. مورچه گر وام دهد خود گداست

    چون تو در ایام شتا ناشتاست

    مورچه اگر قرض بدهد خودش گدا و بی چیز می شود. چراکه همانند تو،  در این هنگامه زمستان، گرسنه است

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (31500 تومان)
بلبل و مور

  • نوروز

    نوروز
    روز نو، روز تازه. روز اول فروردین که رسیدن آفتاب به برج حمل است و ابتداء بهار است.