-
ناگاه هوش و صبر من آن دلربا ببرد
چشمش به یک کرشمه دل از دست ما ببرد
-
بنمود روی خوب و خجل کرد ماه را
بگشاد زلف و رونق مشگ ختا ببرد
-
تاراج کرد دین و دل از دست عاشقان
سلطان نگر که مایه مشتی گدا ببرد
-
جان و دلی که بود مرا چون به پیش او
قدری نداشت هیچ ندانم چرا ببرد
-
میداد عقل دردسری پیش از این کنون
عشقش درآمد از درم آن ماجرا ببرد
-
سودای زلف او همه کس می پزد ولی
این دولت از میانه نسیم صبا ببرد
-
گفتیم حال عجز عبید از برای او
نگرفت هیچ در وی و باد هوا ببرد
ناگاه هوش و صبر من آن دلربا ببرد
عبیدزاکانی
https://www.sherfarsi.ir/obeyd/ناگاه-هوش-و-صبر-من-آن-دلربا-ببرد
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3500 تومان)