-
ساحران را نه که فرعون لعین
کرد تهدید سیاست بر زمین
-
که ببرم دست و پاتان از خلاف
پس در آویزم ندارمتان معاف
-
او همی پنداشت کایشان در همان
وهم و تخویفند و وسواس و گمان
-
که بودشان لرزه و تخویف و ترس
از توهمها و تهدیدات نفس
-
او نمی داست کایشان رسته اند
بر دریچه نور دل بنشسته اند
-
این جهان خوابست اندر ظن مه ایست
گر رود درخواب دستی باک نیست
-
گر بخواب اندر سرت ببرید گاز
هم سرت بر جاست و هم عمرت دراز
-
گر ببینی خواب در خود را دو نیم
تن درستی چون بخیزی نی سقیم
-
حاصل اندر خواب نقصان بدن
نیست باک و نه دوصد پاره شدن
-
این جهان را که بصورت قایمست
گفت پیغامبر که حلم نایمست
-
از ره تقلید تو کردی قبول
سالکان این دیده پیدا بی رسول
-
روز در خوابی مگو کین خواب نیست
سایه فرعست اصل جز مهتاب نیست
-
خواب و بیداریت آن دان ای عضد
که ببیند خفته کو در خواب شد
-
او گمان برده که این دم خفته ام
بی خبر زان کوست درخواب دوم
-
هاون گردون اگر صد بارشان
خرد کوبد اندرین گلزارشان
-
اصل این ترکیب را چون دیده اند
از فروع وهم کم ترسیده اند
-
سایه خود را ز خود دانسته اند
چابک و چست و گش و بر جسته اند
-
کوزه گر گر کوزه ای را بشکند
چون بخواهد باز خود قایم کند
-
کور را هر گام باشد ترس چاه
با هزاران ترس می آید براه
-
مرد بینا دید عرض راه را
پس بداند او مغاک و چاه را
-
پا و زانواش نلرزد هر دمی
رو ترش کی دارد او از هر غمی
-
خیز فرعونا که ما آن نیستیم
که بهر بانگی و غولی بیستیم
-
خرقه ما را بدر دوزنده هست
ورنه ما را خود برهنه تر به است
-
بی لباس این خوب را اندر کنار
خوش در آریم ای عدو نابکار
-
خوشتر از تجرید از تن وز مزاج
نیست ای فرعون بی الهام گیج