-
آن مسلمان ترک ابله کرد و تفت
زیر لب لاحول گویان باز رفت
-
گفت چون از جد و بندم وز جدال
در دل او پیش می زاید خیال
-
پس ره پند و نصیحت بسته شد
امر اعرض عنهم پیوسته شد
-
چون دوایت می فزاید درد پس
قصه با طالب بگو بر خوان عبس
-
چونک اعمی طالب حق آمدست
بهر فقر او را نشاید سینه خست
-
تو حریصی بر رشاد مهتران
تا بیاموزند عام از سروران
-
احمدا دیدی که قومی از ملوک
مستمع گشتند گشتی خوش که بوک
-
این رئیسان یار دین گردند خوش
بر عرب اینها سرند و بر حبش
-
بگذرد این صیت از بصره و تبوک
زانک الناس علی دین الملوک
-
زین سبب تو از ضریر مهتدی
رو بگردانیدی و تنگ آمدی
-
کندرین فرصت کم افتد این مناخ
تو ز یارانی و وقت تو فراخ
-
مزدحم می گردیم در وقت تنگ
این نصیحت می کنم نه از خشم و جنگ
-
احمدا نزد خدا این یک ضریر
بهتر از صد قیصرست و صد وزیر
-
یاد الناس معادن هین بیار
معدنی باشد فزون از صد هزار
-
معدن لعل و عقیق مکتنس
بهترست از صد هزاران کان مس
-
احمدا اینجا ندارد مال سود
سینه باید پر ز عشق و درد و دود
-
اعمیی روشن دل آمد در مبند
پند او را ده که حق اوست پند
-
گر دو سه ابله ترا منکر شدند
تلخ کی گردی چو هستی کان قند
-
گر دو سه ابله ترا تهمت نهد
حق برای تو گواهی می دهد
-
گفت از اقرار عالم فارغم
آنک حق باشد گواه او را چه غم
-
گر خفاشی را ز خورشیدی خوریست
آن دلیل آمد که آن خورشید نیست
-
نفرت خفاشکان باشد دلیل
که منم خورشید تابان جلیل
-
گر گلابی را جعل راغب شود
آن دلیل ناگلابی می کند
-
گر شود قلبی خریدار محک
در محکی اش در آید نقص و شک
-
دزد شب خواهد نه روز این را بدان
شب نیم روزم که تابم در جهان
-
فارقم فاروقم و غلبیروار
تا که که از من نمی یابد گذار
-
آرد را پیدا کنم من از سبوس
تا نمایم کین نقوشست آن نفوس
-
من چو میزان خدایم در جهان
وا نمایم هر سبک را از گران
-
گاو را داند خدا گوساله ای
خر خریداری و در خور کاله ای
-
من نه گاوم تا که گوسالم خرد
من نه خارم که اشتری از من چرد
-
او گمان دارد که با من جور کرد
بلک از آیینه من روفت گرد