-
دیشب دوباره
-
گویا خودم را خواب دیدم
-
در آسمان پر می کشیدم
-
و لا به لای ابرها پرواز میکردم
-
و صبح چون از جا پریدم
-
در رختخوابم
-
یک مشت پر دیدم
-
یک مشت پر گرم و پراکنده
-
پایین بالش
-
در رختخواب من نفس می زد
-
آنگاه با خمیازه ای ناباورانه
-
بر شانه های خسته ام دستی کشیدم
-
بر شانه هایم
-
انگار جای خالی چیزی
-
چیزی شبیه بال
-
احساس می کردم