-
-
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
-
آهای ای آهوی وحشی! کجا هستی؟ من و تو اشتراکات زیادی با هم داریم
-
-
-
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس
دد و دامت کمین از پیش و از پس
-
هر دو نفر تنها، هر دو نفر سرگردان، هر دو نفر بیکس هستیم. همه، اعم از وحشی و اهلی، در جلو و پشت سرت، به کمین تو نشستهاند.
-
-
-
بیا تا حال یکدیگر بدانیم
مراد هم بجوییم ار توانیم
-
بیا تا از حال یکدیگر آگاه شویم. خواستههای همدیگر را تا جایی که میتوانیم، برآورده سازیم.
-
-
-
که می بینم که این دشت مشوش
چراگاهی ندارد خرم و خوش
-
که میبینم که این دشت پرآشوب، چراگاهی خوش و خرم ندارد.
-
-
-
که خواهد شد بگویید ای رفیقان
رفیق بیکسان یار غریبان
-
چه کسی خواهد رفت؟ بگویید ای دوستان. ای دوستان انسانهای بیکس. ای یاران انسانهای غریب.
-
-
-
مگر خضر مبارک پی درآید
ز یمن همتش کاری گشاید
-
شاید که خضر خجسته پی بیاید و از مبارکی همتش، گشایشی در کارها ایجاد کند.
-
-
-
مگر وقت وفا پروردن آمد
که فالم لا تذرنی فردا آمد
-
شاید الان زمان وفاداری فرا رسیده است که استخاره کردهام و آیه «لاتذرنی فردا» (پروردگارا! تنهایم نگذار) آمده است.
-
-
-
چنینم هست یاد از پیر دانا
فراموشم نشد هرگز همانا
-
این چنین از پیر دانا به یاد دارم و هرگز آن را فراموش نکردهام
-
-
-
که روزی رهروی در سرزمینی
به لطفش گفت رندی ره نشینی
-
که :«روزی در سرزمینی، رندی ره نشین، با لطف به رهروی گفت:
-
-
-
که ای سالک چه در انبانه داری
بیا دامی بنه گر دانه داری
-
ای سالک (رهرو) در کولهبارت چه داری؟ اگر دانهای داری، بیا و دامی پهن کن.
-
-
-
جوابش داد گفتا دام دارم
ولی سیمرغ می باید شکارم
-
سالک به او جواب داد: در کولهبارم دام دارم، ولی تنها سیمرغ شایسته شکار شدن به دست من است.
-
-
-
بگفتا چون به دست آری نشانش
که از ما بی نشان است آشیانش
-
رند راهنشین به او گفت: چگونه میتوانی ردی از او بگیری و نشانیاش را پیدا کنی؟ چراکه نشانی آشیانه او بر ما آشکار نیست.»
-
-
-
چو آن سرو روان شد کاروانی
چو شاخ سرو می کن دیده بانی
-
هنگامی که آن سرو روان همراه با کاروان شد، همانند سرو، دیدهبان او باش.
-
-
-
مده جام می و پای گل از دست
ولی غافل مباش از دهر سرمست
-
جام شراب و پای گل را از دست نده. ولی در عین حال، از روزگار مست (که کردارش عاقلانه و پیشبینی شده نیست) هم غافل نباش.
-
-
-
لب سر چشمه ای و طرف جویی
نم اشکی و با خود گفت و گویی
-
کنار سرچشمه آبی و در لب جویباری، نم نم اشکی و زمزمهای با خود
-
-
-
نیاز من چه وزن آرد بدین ساز
که خورشید غنی شد کیسه پرداز
-
چگونه نیازمندی من به همراه خودش وزن و آهنگ میآورد که خورشید ثروتمند هر چه داشت را بخشید.
-
-
-
به یاد رفتگان و دوستداران
موافق گرد با ابر بهاران
-
به یاد درگذشتگان و دوستداران، با ابر بهار همراه شو (گریه کن)
-
-
-
چنان بیرحم زد تیغ جدایی
که گویی خود نبوده ست آشنایی
-
آنچنان بیرحمانه شمشیر جدایی را بین ما زد، که انگار اصلا از ابتدا هیچ آشناییای بین ما نبوده است.
-
-
-
چو نالان آمدت آب روان پیش
مدد بخشش از آب دیده خویش
-
هنگامی که آب روان با صدای ناله مانندش به پیشت آمد، او را با آب چشم خود یاری کن
-
-
-
نکرد آن همدم دیرین مدارا
مسلمانان مسلمانان خدا را
-
ای مسلمانان! ای مسلمانان! ترا به خدا ببینید که آن همدم قدیمی مدارا نکرد.
-
-
-
مگر خضر مبارک پی تواند
که این تنها بدان تنها رساند
-
شاید که خضر خجسته پی بتواند که این تنها را به آن تنها برساند.
-
-
-
تو گوهر بین و از خر مهره بگذر
ز طرزی کآن نگردد شهره بگذر
-
تو جواهر را ببین و از خرمهره (چیز بیارزش) صرفنظر کن. از رشته کردن آنچه که نامدار نیست (خرمهره) صرفنظرکن.
-
-
-
چو من ماهی کلک آرم به تحریر
تو از نون والقلم می پرس تفسیر
-
هنگامی که من ماهی قلم را به نگارش درمیآورم، تو تفسیر آن را از آیه «نون و القلم و ما یسطرون» بپرس.
-
-
-
روان را با خرد درهم سرشتم
وز آن تخمی که حاصل بود کشتم
-
روان را با عقل مخلوط کردیم و با بذری که از آن حاصل شد، کشت کردیم.
-
-
-
فرحبخشی در این ترکیب پیداست
که نغز شعر و مغز جان اجزاست
-
شادیبخشی در این ترکیب پیدا است که تازگی و زیبایی شعر و مغز جان اجزای آن است.
-
-
-
بیا وز نکهت این طیب امید
مشام جان معطر ساز جاوید
-
بیا و از عطر این بوی خوش امیدواری، مشام جانت را تا ابد معطر کن
-
-
-
که این نافه ز چین جیب حور است
نه آن آهو که از مردم نفور است
-
که این نافه، از چین یقه پری بدست آمده است، نه از آن آهویی که از مردم فراری است.
-
-
-
رفیقان قدر یکدیگر بدانید
چو معلوم است شرح از بر مخوانید
-
ای یاران، قدر همدیگر را بدانید. هنگامی که شرح (آیهها) آشکار است، (متن آیهها را) از حفظ نخوانید.
-
-
-
مقالات نصیحت گو همین است
که سنگ انداز هجران در کمین است
-
سخنان اندرزگو همین است که هجران و دوری همانند دشمنی که سنگ پرتاب میکند، در کمین شما نشسته است.
-
الا ای آهوی وحشی کجایی
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/الا-ای-آهوی-وحشی-کجایی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(14500 تومان)
در این شعر حافظ به جدایی از دوست قدیمی خود اشاره میکند و توصیه میکند که قدر دوستی را بدانید
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(14500 تومان)

الا
- الا
- هان! بدان و آگاه باش
دد
- دد
- حیوان وحشی
مراد
- مراد
- منظور، مقصود
- خواسته، اراده شده
مشوش
- مشوش
- پریشان، آشفته
خضر
- خضر
- تالیا
- ایلیا یوهن
- پیامبری که آموزگار موسی بود. موسی بر کردههای او انکار آورد، خضر حمکت کارهای خود را به او نشان داد و از او جدایی جست.
- خضر راهنمای اسکندر برای یافتن آب حیات در ظلمات بود. اسکندر بقصد آب حیوان حرکت کرده در ظلمات گم شد و خضر که رای زن او در این سفر بود به آب حیات دست یافت و از آن آب بخورد و تن بشست و زندگانی جاویدان یافت.
پی
- پی
- پا، قدم، گام
- فاصلة میان دو کف پا هنگام راه رفتن
- بنیاد
- نشان پا، ردُ پا
- تاب ، توان
- مقدار کف پا
- عقب ، پس
لا تذرنی فردا
- لاتذرنی فردا
- اشاره به آیه ۸۹ سوره انبیا به معنی «خدایا تنهایم نگذار»
پیر
- پیر
- سالخورده
- مراد، مرشد
- دانا، خردمند
رندی
- رند
- شخص حیلهگر و زیرک
- بیقید و لاابالی
سالک
- سالک
- رونده
- راه رونده و مسافر
- در اصطلاح تصوف، طالب تقرب حق تعالی که عقل معاش هم داشته باشد.
سیمرغ
- سیمرغ
- عنقا
-
- نام مرغی افسانه ای که زال پدر رستم را پرورد. جایگاه این مرغ در کوه البرز است
سرو
- سرو
-
-
- درختی است همواره سبز که در سه نوع است: سرو ناز که شاخهایش متمایل است ، سرو آزاد که شاخهایش راست رسته باشد و سرو سهی که دو شاخه راست رسته دارد.
جام
- جام
-
- پیاله آبخوری، پیاله شرابخوری
- آیینه شیشهای، شیشههای رنگی
- جام جم: جام گیتی نما، جام جهان نما. جامی که جمشید چهارمین پادشاه پیشدادی اختراع کرد و در آن اوضاع جهان را مشاهده می کرد، این جام بعدها به کیخسرو و دارا رسید. در عرفان از این جام به دل تعبیر می شود.
طرف
- طَرْف
- چشم، گوشه چشم
- کناره هر چیزی
نیاز
- نیاز
- حاجت، احتیاج
- اظهار محبت
- تجمل، تکلف، ناز
- مقصود. مطلوب، آرزو، میل، خواهش
- دوست، عزیز، محبوب
- تحفه درویشان، هدیه، پیشکش؛ هدیه و پیش کش از نقدو جنس که به مرشد یا پیری دهند.
تیغ
- تیغ
- شمشیر، هر چیز برنده
طرزی
- طرز
- شیوه، روش، راه
- رشته کردن مروارید
خر مهره
- خرمهره
- نوعی مهره کمبها و درشت به رنگِ سفید یا آبی که آن را بر گر دن خر و اسب و استر آویزند.
کلک
- کلک
- نی
- قلم
نغز
- نغز
- خوب و نیک و نیکو و خوش
- جالب
- بدیع، عجیب
- شایسته
نکهت
- نُکهَت
- بوی خوش، بوی دهان
طیب
- طیب
- بوی خوش
- پاک و پاکیزه
جیب
- جیب
- یقه، گریبان
حور
- حور
- زن سیاه چشم سپید اندام. زن زیبارو
نفور
- نفور
- رمنده ، دور شونده ، نفرت کننده