-
هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر
-
بامدادان که برون می نهم از منزل پای
حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر
-
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
-
زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم
متصور نشود صورت و بالای دگر
-
وامقی بود که دیوانه عذرایی بود
منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر
-
وقت آنست که صحرا گل و سنبل گیرد
خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر
-
بامدادان به تماشای چمن بیرون آی
تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر
-
هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غم های دگر
-
بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/هر-شب-اندیشه-دیگر-کنم-و-رای-دگر
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)