-
-
بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
می روم و نمی رود ناقه به زیر محملم
-
آنقدر بارغم دوری دوستان بر دل من سنگینی میکند که من میروم ولی شتر (از ترس سنگینی بار) زیر کجاوهام نمیآید.
-
-
-
بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی
بار دلست همچنان ور به هزار منزلم
-
هنگامی که شتر به ایستگاهی میرسد، بارش را بروی زمین میاندازد. ولی من اگر در هزار ایستگاه هم توقف کنم، بار دلم همچنان سنگینی میکند و نمیتوانم آن را بر زمین بگذارم.
-
-
-
ای که مهار می کشی صبر کن و سبک مرو
کز طرفی تو می کشی وز طرفی سلاسلم
-
ای کسی که افسار را میکشی! تامل کن و سریع نرو؛ چرا که تو از یک سو میکشی و از سوی دیگر زنجیرهایی که من را بستهاند (و مانع حرکت من میشوند)، مرا میکشند.
-
-
-
بارکشیده جفا پرده دریده هوا
راه ز پیش و دل ز پس واقعه ایست مشکلم
-
من بار جفا و نامهربانی را کشیدهام و میل و اشتیاقم، رازم را آشکار کرده است. راهی در پیش دارم و دلم در پشت سرم باقی مانده است. دچار ماجرای دشواری هستم!
-
-
-
معرفت قدیم را بعد حجاب کی شود
گر چه به شخص غایبی در نظری مقابلم
-
دوری نمیتواند مانع از شناختن کسی شود که از زمانهای دیرین با او آشنا بودهای. اگر چه از نظر جسمی در برابرم حاضر نیستی ولی انگار که جلوی چشمم هستی.
-
-
-
آخر قصد من تویی غایت جهد و آرزو
تا نرسم ز دامنت دست امید نگسلم
-
هدف نهایی من تو هستی و نهایت تلاش و آرزویم تو هستی. تا زمانی که به تو نرسم، دست امیدم را از دامن تو جدا نمیکنم.
-
-
-
ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من
چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم
-
چگونه ممکن است که ذکر تو از زبان من بیفتد و فکر تو از قلب من بیرون برود؟ چرا که تو در رگ و مفصلهایم نفوذ کردهای.
-
-
-
مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم
مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم
-
آنچنان به فکر تو مشغول هستم که از همه چیز جدا شدهام. چنان به تو فکر میکنم که از وجود همه مردم ناآگاه هستم
-
-
-
گر نظری کنی کند کشته صبر من ورق
ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم
-
اگر نگاهی به من بیندازی، آنچه که من با صبر خود کاشتهام، سبز میشود و برگ میدهد. و اگر نگاهم نکنی، امید واهی من، هیچ میوهای نخواهد داد.
-
-
-
سنت عشق سعدیا ترک نمی دهی بلی
کی ز دلم به دررود خوی سرشته در گلم
-
ای سعدی این درست است! تو رسم عشقبازیات را هیچگاه ترک نخواهی کرد. خلق و خو و طبیعتی که با گِل من آمیخته شده است، هیچگاه از دلم بیرون نمیرود.
-
-
-
داروی درد شوق را با همه علم عاجزم
چاره کار عشق را با همه عقل جاهلم
-
با وجود این همه دانشی که دارم، از یافتن دارویی که درد عشق را تسکین دهد، ناتوان هستم. با همه عقلی که دارم، نمیتوانم تدبیر و راه حلی برای عشق پیدا کنم.
-
بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/بار-فراق-دوستان-بس-که-نشست-بر-دلم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه
را به
واتساپ (09333682367)
ارسال نمایید. (5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه
را به
واتساپ (09333682367)
ارسال نمایید. (5500 تومان)
فراق
- فراق
- جدایی و دوری (از یار)
محملم
- محمل
- کجاوه، تخت روان، از وسایل سفر که بر پشت یک شتر میگذارند
ناقه
- ناقه
- شتر ماده
سلاسلم
- سلاسل
- جمع سلسله، زنجیرها
هوا
- هوی
- هوا
- میل، خواهش، آرزو
- عشق
بعد
- بُعد
- دوری
غایت
- غایت
- غایه
- نهایت
- هدف
نگسلم
- گسلیدن
- گسستن و گسیختن
- قطع کردن
- کوتاه کردن
جنان
- جنان
- جمع جنت به معنی بهشت
- دل، قلب، میان
- جامه
- شب
مشتغل
- مشتغل
- مشغول شونده
- روی گرداننده
بیخ
- بیخ
- اصل و اساس
- ریشه گیاه